مثل کبوتران شما، گرچه می پرم
آنها کبوترند و من از جنس دیگرم
دیوارها فضای دلم را گرفته اند
دیگر هوای پر زدن، افتاده از سرم
گاهی برای بال زدن، آسمان کم است
یا صحن قدس باید و یا گنبد حرم
آقای من! ببخش اگر بال من شکست
بر من مگیر خرده اگر کم میاورم
این روزها ببخش اگر دیر می رسم
گاهی اسیر خانه و فرزند و همسرم
مثل کبوتران شما نه! هنوز نه
مانده است تا قبول کنی یک کبوترم